من هنوز سودای سفر به سر دارم. سودای رفتن. هنوز لحظهٔ آرزو کردن جای دیگری را آرزو می کنم و وقت برنامه چیدن فاصلهها و چمدانها را حساب می کنم.
و هنوز میروم توی آنسپلش و دنبال عکس از خانههای بزرگ و اتاقهایی با قفسههای کتاب و قابهای عکس میگردم. دربهدرِ انعکاسی از ماندن. هنوز چشمانم را که میبندم خودم را در گوشهای ابدی برای خودم تصور میکنم.
من هنوز خودم را نمیدانم.
ساعت یک نصف شب درحالیکه ملت جشن کریسمس دارن من وسط تقلاهام در فهم شبکهء مدل trace (مربوط به روانشناسی زبان) و همچنین حواله تمام بد و بیراهایی که تو سی و اند سال عمر نسبتا درازم یاد گرفتم، به روح پرفتوح استادم در همین شب عزیز، به خاطر اکسنت زیرخاکیش، یهو میرم تو گوگل میزنم: «علت جذابیت شخصیت جیگر»
و البته نتایج خوبی هم حاصل میشهها. صداپیشهش گفته که «جیگر صداقتش را به هیچ چیز نمید». این خودش بهترین سرنخه.
من با یه پاپ کورن چهارصد گرمی همراه با ترشی و یه کرم شکلاتی (مدل دنت) و نصف ساندویچ کالباس و پنیر، یه شکلات کیندر و دو قسمت از یه سریال جدید شب چلهٔ خود را چلوندم. این جشن دوست داشتنی ترین جشن سال برای منه و نمی تونستم ازش بگذرم. چهارپنج تا فال هم از انواع مختلف گرفتم که هی بد اومد و هنوز دارم مصرانه ادامه می دم ایشالا که یه خوبش درمیاد دست آخر.
عده ای مشروب نمیخورند چون دین و مذهبشان اجازه نداده است، کاری به این عده ندارم.
عده ای مشروب نمیخورند چون خوانده اند یا شنیده اند که برای سلامتشان خوب نیست به این عده هم کاری ندارم.
عده ای هستند که مشروب نمیخورند با اینکه مذهبی نیستند با اینکه میگویند اتفاقا برای سلامتی خوب هم است، نمیخورند فقط «چون نمیخورند». من به این عده هم راستش کاری ندارم ولی اصلا و ابدا بهشان اعتماد نمیکنم. چون گمانم این است که این ها خودشان هم به خودشان اعتماد ندارند.
درباره این سایت