من هنوز سودای سفر به سر دارم. سودای رفتن. هنوز لحظهٔ آرزو کردن جای دیگری را آرزو می کنم و وقت برنامه چیدن فاصلهها و چمدانها را حساب می کنم.
و هنوز میروم توی آنسپلش و دنبال عکس از خانههای بزرگ و اتاقهایی با قفسههای کتاب و قابهای عکس میگردم. دربهدرِ انعکاسی از ماندن. هنوز چشمانم را که میبندم خودم را در گوشهای ابدی برای خودم تصور میکنم.
من هنوز خودم را نمیدانم.
منبع
درباره این سایت